
2) خلق یک محیط دلگرم کننده: خطمشیها و رویههای سازمانی باید افراد را در جهت بهبود صلاحیتهای اجتماعی و عاطفی سوق دهند. وجود حمایتهای لازم از جانب سرپرستان نیز حائز اهمیت بسیار زیادی است. مهارتهای هیجانی باید با فعالیتهای روزمره و فرهنگ سازمان هماهنگ باشند. ارزیابی، عامل بسیار مهمی برای رشد و توسعه برنامههای آموزش مهارتهای هیجانی است. هدف از ارزیابی، بررسی مداوم میزان پیشرفت یادگیرندگان در محیط سازمان است. چنان چه نتایج نشان دهد برنامههای آموزشی موثر نبودهاند، باید اقدامات اصلاحی لازم در این زمینه صورت پذیرد.
ویژگی کارکنان و افراد با هوش هیجانی بالا
هوش هیجانی عاملی است که انسانها را نسبت به سایرین ممتاز و برجسته میسازد. افراد با هوش هیجانی بالا میتوانند موازنه منطقی میان عواطف و عقل به وجود آورند. این چنین افرادی روحیه دهنده و هدایت کننده خوبی هستند و در افراد احساس خوبی به خودشان به وجود میآورند تا احساس ارزشمندی کنند. هیچ کس با دنبالهروی از افراد با هوش هیجانی بالا، چیزی را از دست نمیدهد. این افراد به دلیل این که با خودشان صادق بوده و از خودشناسی بالایی برخوردارند، همیشه دارای اعتماد به نفس قوی هستند. آنها میدانند کامیابیها به خودشان ارتباط دارد و به دیگران ربطی ندارد. به جای این که به رفتار دیگران برچسب بزنند، اول عواطفشان را مرور میکنند. افراد با هوش هیجانی بالا، خوشبختی را هم برای خودشان و هم برای دیگران میخواهند. آنها میدانند زندگی فقط متعلق به آنها نیست، بلکه متعلق به همه انسانها است (شریفی درآمدی و آقایار، 1389). افرادی که از استعداد و بهره هیجانی بالایی برخوردارند معمولاً (چپمن، 1386):
به جای این که افراد و موقعیتهایی که دارند را نامگذاری کنند، احساسات خود را شناخته و آنها را طبقهبندی میکنند؛
فرق بین احساسات و تفکر را میدانند؛
نسبت به عواطف خود احساس مسئولیت داشته و آن را پذیرا هستند؛
از احساسات خود در تصمیمگیریهایشان استفاده میکنند؛
به احساسات دیگران احترام میگذارند؛
همواره احساس میکنند که سرشار از انرژی بوده و کمتر عصبانی میشوند؛
برای احساسات دیگران ارزش قائل هستند؛

به نصیحت کردن، کنترل کردن، انتقاد و یا سرزنش و قضاوت دیگران نمیپردازند؛
10) از افرادی که به احساسات و عواطف آنها احترام نگذاشته و برای آنها ارزش قائل نیستند، دوری میکنند.
هوش هیجانی در مدیریت و کاربردهای آن
ادبیات مدیریتی بیانگر آن است که مهارتهای مدیریتی در کل و هوش هیجانی به طور خاص، نقش تعیین کنندهای در موفقیت مدیران در محیطهای کاری دارند (رهنورد و جویبار، 1387). گلمن و همکاران او معتقدند که هوش هیجانی در تمامی ردههای سازمانی کاربرد زیادی دارد، اما در ردههای مدیریتی اهمیتی حیاتی مییابد. آنها مدعی هستند هوش عاطفی تا حدود 58 درصد، بهترینها را در موقعیت رهبری ارشد از ضعیفترینها جدا ساخته و مشخص میکند. زیرا شرایطی که در راس سلسله مراتب سازمانی به وجود میآیند، سریعتر گسترش مییابند چرا که هر کس به مدیر و فرد بالادست خود نگاه میکند.افراد زیردست رفتارهای عاطفی و هیجانی خود را از مدیران میآموزند، به همین علت هوش هیجانی از اهمیت زیادی برای یک مدیر برخوردار است (بابایی و مومنی، 1384). اشخاصی که از هوش هیجانی بالایی برخوردار هستند، در زمینه شناخت هیجانات خود و دیگران و کنترل این هیجانات در سطح بالایی قرار دارند.
مدیرانی که دارای بهره هوش بالایی هستند، لزوماً مدیران موفقی نیستند هر چند بهرهی هوشی بالا، یکی از عوامل موثر در مدیریت کارآمد و اثربخش محسوب میشود، اما عوامل دیگری نیز تاثیرگذارند که هوش هیجانی یکی از آنها است (Schumacher et al., 2009). هوش هیجانی مدل رفتاری جدیدی است، زیرا اصول آن، راه جدیدی را برای شناخت و ارزیابی رفتار افراد، سبک مدیریت، گرایشها و مهارتهای بین فردی پیش رو میگذارد. هوش هیجانی عامل مهمی در برنامهریزی منابع انسانی، انتخاب و گزینش، بهبود مدیریت، روابط با مشتریان و طراحی شغل محسوب میشود. طرفداران هوش هیجانی استدلال میکنند که هوش متعارف (شناختی) در موفقیت افراد نقش بسیار محدودی دارد، در حالی که هوش هیجانی آنها را قادر میسازد موفقیت بیشتری کسب کنند. چه بسا افرادی که از نظر علمی بسیار میدرخشند، اما از نظر اجتماعی و روابط میان فردی بسیار ضعیف هستند. گلمن هوش هیجانی را بعنوان بهترین عامل پیشبینی کننده موفقیت در زندگی معرفی کرد که هر کسی میتواند به آن دست یابد و میتوان آن را یک خصیصه شخصیتی به حساب آورد.
صاحب نظرانی که به بررسی هوش هیجانی پرداختهاند، معتقدند که هوش هیجانی میتواند کاربردهای زیادی در وظایف مدیریت سازمان چون رهبری و هدایت دیگران، زندگی شغلی و زندگی خانوادگی، تعلیم و تربیت، سلامت روانی و … داشته باشد. یکی از اساسیترین مسائل زندگی مدرن امروزی مربوط به حل مسائل و مشکلات انسانی است. هوش هیجانی مدعی است که میتواند حداقل برخی از مسائل و مشکلات زندگی بشر امروزی را حل و فصل نماید. در این قسمت به بعضی از کاربردهای هوش هیجانی اشاره میشود (زارعیمتین، 1392):
ارتباط هوش هیجانی و رویدادهای دارای فشار: افرادی که از هوش هیجانی بالا برخوردارند، بهتر میتوانند حوادثی را که بار فشار عصبی دارند و ناخوشایندند اداره کنند. برعکس افرادی که از این نظر نمره پایین دارند، در برابر حوادث مذکور واکنشهای دلسردکنندهتری از خودشان نشان میدهند و بیشتر دچار ناامیدی میگردند؛
نقش هوش هیجانی در تفکر و رفتار اجتماعی: احساسات و عواطف بر افکار و رفتار تاثیر میگذارد. مطالعه هوش هیجانی آگاهی از این موضوع است که چگونه حالات عاطفی بر افکار و رفتارهای ما تاثیر میگذارد. عاطفه و هیجان میتواند هم بر فرآیند تفکر و چگونگی برخورد ما با اطلاعات اجتماعی اثر بگذارد و هم برمحتوای تفکر، قضاوتها و رفتارمان. براساس تحقیقات جدید ممکن است تسهیل کننده یا مختل کنندهی تفکر موثر واکنشهای ما باشد که هرکدام از این موارد به شرایطی که در آن قرار میگیریم، بستگی دارد. عواطف منفی شدید میتواند آثار ناتوان کننده و مخربی بر تفکر داشته باشد. افراد در حالت خلق مثبت در مقایسه با زمانی که در حالات خلق منفی قرار دارند، به شیوهای دوستانه، ماهرانه و سازندهتر رفتار مینمایند؛
ارتباط بین هوش هیجانی و خودشکوفایی: تحقیقات قابل توجهی در مورد ارتباط هوش هیجانی و خودشکوفایی انجام گرفته است و به طور خلاصه بیان میکند که افرادی که هوش هیجانی آنها بالا است، بیشتر در جهت خودشکوفایی تلاش میکنند. همچنین، تاثیر هوش هیجانی در خودشکوفایی بیشتر از هوش شناختی است؛